ترور دیکتاتور یا سرنگونی انقلابی رژیم!؟
پدرام نواندیش
چند روزی است که از انفجار مشکوک در مقر موشکی پادگان ملارد کرج میگذرد. خبرهای جسته و گریخته رسانه های مختلف حاکی از آن است که علی خامنه ای دیکتاتور رژیم آدمکش اسلامی، قرار بوده است در این پادگان که چسبیده به یک منطقه مسکونی کاملا فقیر نشین به نام بیدگنه است، از به اصطلاح پیشرفت های موشکی سپاه بازدید به عمل آورد. ظاهرا انفجار خیلی زودتر از آنکه خامنه ای در آنجا حضور پیدا کند به وقوع پیوسته است و به این ترتیب جان سالم بدر برده است. به فرض صحت چنین خبری سئوال این است که چرا بایستی عده ای بخواهند خامنه ای را ترور کنند؟ طرح ترور علی خامنه ای توسط چه کسانی میتواند طرح ریزی شده و اصولا این ترور قرار است چه کاری را به انجام برساند؟ در واقع ترور نیاز امروز چه نیروهایی است؟ آیا خط تروريستى هیچ ارتباطی با جنبش عظیم ضد دیکتاتوری و ضد کاپیتالیستی مردم منطقه و ایران دارد؟
ترجیح بر آن است برای ورود به این مسئله٬ پاسخ به سئوال آخر مقدم بر پاسخ سئوالات دیگر آورده شود. بورژوازی در رابطه با رشد روز افزون جنبش های ضد دیکتاتوری و ضد کاپیتالیستی مردم و اکثریت 99 درصد در چنان مخمصه ای گرفتار آمده است که عملا نیروهايش اعم از راست و ناسیونالیست و مذهبی قادر به کنترل آن نیستند. در واقع بی آلترناتیوی بورژوازی برای غلبه بر بحران تعمیق یابنده و رشد و غیر قابل کنترل بودن جنبش های ضد کاپیتالیستی به عنوان دو لبه قیچی ای عمل میکند که در صورت رادیکالیزه شدن و تحزب سوسیالیستی نیروهای پیشرو طبقه کارگر، میتواند موجوديت بورژوازی را زير سوال ببرد.
تا همین اکنون تمام تلاش بورژوازی برای مصون ماندن نیروی سرکوبگر ارتش در مصر از اعتراض التحریریان ناکام مانده است. توصیه های شیخ الازهر و نیروهای جنایت کار مذهبی برای خاتمه اعتراض و به خانه فرستادن تظاهر کنندگان کارگر نیافتاده است. ادامه اعتراضات و روند رادیکالیزه شدن آن و ورود طبقه کارگر به این اعتراضات، وحشت شیخ الازهر و جمعیت اخوان المسلمین را نیز برانگیخته است. همسویی دو قطب تروریستی در سرکوب جنبش های مردم منطقه، حاصل اعتراض رادیکال مردم و "نه" بزرگ آنان به این دو قطب تروریستی است. خصوصیت برجسته این اعتراضات، نفی دیکتاتوری، نه به کاپیتالیسم و علیه مذهب و خرافه ای است که موجب شده است این دو قطب ترور دولتی آمریکا و اسلام سیاسی و اسرائیل به عنوان دو روی یک سکه به سرکوب خونین جنبش های مردم منطقه دست بزنند.
تا همین جای کار، صدها نفر از معترضان التحریر را به گلوله بسته اند بی آنکه نه بیانیه ای از سوی شورای امنیت بورژوازی صادر شود و نه بورژواهای ناسیونالیست اتحادیه عرب، این کشتارعامدانه و سازمان یافته را محکوم سازند. ماهيت ضد انقلابى اسلام سیاسی در مصر بسرعت عريان شد. تیر جمعیت اخوان المسلمین برای ورود به انتخابات و کسب صندلی های پارلمان و تشکیل دولتی همانند نوری المالکی، به سنگ اعتراضات صدها هزار نفری میدان التحریر برخورده است. تعویض نخست وزیر از سوی شورای نظامیان حاکم در مصر هم نتوانست خشم معترضان را فرو بنشاند و حکم معترضان یک کلام نه به ارتش سرکوبگر و باقی مانده های رژیم حسنی مبارک است.
این موقعیت اسفناک برای قطب های تروریستی بورژوازی در سوریه نیز دست کمی از مخمصه ای که در مصر با آن دست به گریبان هستند، ندارد. رژیم سوریه به عنوان متحد رژیم اسلام سیاسی ایران در آستانه سقوطی محتوم قرار دارد. عناصر سرکوبگر رژیم اسلامی طی چند ماه گذشته در کنار ارتش سوریه، به قتل عام معترضان در خیابانهای سوریه پرداخته اند. مردم سوریه نقش برجسته حاکمان اسلامی ایران در سرکوب فرزندانشان را بارها و بارها مورد اعتراض خود قرار داده اند و عکس های خامنه ای و سران رژیم را به آتش کشیده اند. وقایع اخیر مصر و آینده پس از سقوط محتوم بشار اسد، نمی تواند برای اسلام سیاسی و ناسیونالیستهای ملی مذهبی اخبار خوشایندی داشته باشد.
اگرچه تقابل قطبهاى تروريستى در متن اوضاع جديد تشديد شده و ممکن است اين تقابل به مراحل خطرناک برسد٬ اما بنظر من هنوز بقاى رژیم اسلامی ایران برای غرب و آمریکا٬ لااقل در این گستره اعتراضات ضد کاپیتالیستی از اهمیت حیاتی برخوردار است. آمریکا و غرب خواهان برچیدن رژیم اسلام سیاسی در ایران و منطقه نیستند بلکه ميخواهند با تحميل عقب نشينى به آن و جلو کشيدن نوع آمريکائى و اردوغانى اش در تناسب قواى جديدى قرار بگيرند. رژیم اسلامی چماق بورژوازی در سرکوب خونین انقلاب مردم در سال 1357 و ایجاد اختناقی وحشیانه در جامعه ایران بوده است. پراتیک مشترک غرب و آمریکا و اسرائیل و رژیم اسلام سیاسی در سرکوب جنبشهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم، بر بشریت مترقی پوشیده نیست.
يک وحشت ديگر در مورد ايران "خطر" عروج کارگر و کمونيسم است. از نگاه غرب و نیروهای خواهان حفظ وضع موجود، اگر قرار است رژیم اسلامی توسط یک انقلاب عظیم اجتماعی که در آن چپ و نیروهای ضد کاپیتالیسم دست بالا را دارند به زیر کشیده شود٬ امکان جم و جور کردن اوضاع خيلى سخت است. در آن صورت هیچیک از نیروهای راست اعم از ملی مذهبی پرو رژیم و راست پرو غرب، شانس کسب قدرت را نخواهند داشت بلکه پيروزى چنين انقلابى به معنى پيروزى کمونیسم در ايران خواهد بود. بنابراین کنار زدن علی خامنه ای به عنوان یک دیکتاتور و قدرت گیری جناحی دیگر که خواهان رابطه با غرب و آمریکا است، شاید یکی از مهمترین گزینه ها در شرایطی است که تمان جنگ روانى و تلاشهاى ديپلماتيک جاده صاف کن آنست و تحرک اپوزيسيون بورژوائى در دست بدامن شدن آمريکا و ناتو گوشه ديگر آن.
این وضعیت به جدال جناح ها برای بقاى رژیم دامن زده است. در واقع ترس از اوج گیری جنبش سلبی علیه رژیم سرمایه داران اسلامی که با سرنگونی انقلابی آن، تمام ساختمان لرزان و پوسیده اسلام سیاسی فروخواهد ریخت، این جدال را وارد فاز جدیدتر و خونین تری کرده است. از این پس نیز تا سقوط کامل آن این جدال ابعاد جدیدتری به خود خواهد گرفت و در هر دور بخشى از حکومتيها را به بيرون پرتاب ميکند. بر اثر مبارزات پیش رونده جنبش سرنگونی طلبی است که این جدال ها این گونه اوج فزاینده ای به خود گرفته است.
بی شک خامنه ای جلاد آمر جنایات بیشماری طی قریب به 33 سال گذشته است. خامنه ای در راس یک رژیم خون ریز اسلامی است که مملو از کشت و کشتار، اعدام، سنگسار، تجاوز، گرسنگی و توهین و بی حرمتی به انسان است. این جلاد از سوی مردمی که فرزندان خود را از دست داده اند، نانشان را از دست داده اند، بی حرمتشان کرده اند، و... مورد نفرت و انزجار شدیدی است. اما مردم خواهان به زیر کشیدن رژیم اسلام سیاسی و خامنه ای جلاد در کلیت آن هستند بدون کوچکترین تخفیف و رنگ سبز و زرد کشیدن بر جنایات جنایتکاران آن.
ترور علی خامنه ای اگر چه به کشته شدن خامنه ای جنایت کار خواهد انجامید، اما این رژیم خامنه ای های دیگری را بر جای آن خواهد گذارد. خامنه ای دیگری عنان رژیم دیکتاتوری را در دست خواهد گرفت. کما این که پس از مرگ خمینی جلاد، خامنه ای وحشی، جنایت کاری رژیم را رهبری کرد. ترور جنایت کاری چون علی خامنه ای بیشک مانع سرنگونی انقلابی رژیم نخواهد شد بلکه وقفه ای در راه سرنگونی رژیم ایجاد خواهد نمود. این قبیل اقدامات زمینه ساز ایجاد شرایط گسترده تر پلیسی و اختناق بیشتر را از سوی رژیم فراهم خواهد آورد.
طراحان ترور، خادمین بورژوازی و مدافعین حفظ رژیم تروریست اسلام سیاسی هستند. و موکدا هیچ ربطی به جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه توده های وسیع مردم نداشته و ندارند. تمام نیروهای راست اعم از پرو رژیم و راست پرو غرب خواهان حفظ رژیم اسلام سیاسی هستند. از نگاه این جنایتکاران اگر خامنه ای کنار برود، دیگر دلیلی برای تغییر رژیم نیست. آنچنان که همین اکنون شورای نظامی حاکم در مصر اینگونه پس از حسنی مبارک می خواهد کلیت رژیم مبارک را که مبتنی بر نظم کاپیتالیستی است، حفظ نماید. همانگونه که معمر قذافی را کشتند و جنایت کارانی دیگر وظیفه حراست از مناسبات سرمایه داری بر عهده گرفته اند. اینان یا روی قطب تروریستی اسلام سیاسی هستند و یا روی دیگر سکه یعنی قطب تروریست دولتی آمریکا و دول غربی و اسرائیل می باشند. منافعشان در هم گره خورده است. وقتی میشود برلسکونی را قربانی کرد، وقتی می شود پاپاندروس را قربانی کرد، چرا علی خامنه ای را برای حفظ اصل مقدس مالکیت خصوصی و رژیم اسلامی مدافع آن قربانی نکرد؟
ترور نیاز و شرط بقاى قطبهای تروریستی است و تروریست نیز محصول این قطب های ترور است و در خدمت حفظ وضع موجودمی باشد. طبقه کارگر، توده های میلیونی مردم آزادیخواه و برابری طلب، زنان، دانشجویان، به همه این جنایت کاران و رژیم اسلامی آنان نه می گویند و برای خلاصی از این رژیم با خامنه اى و بدون خامنه اى راهی به غیر از سرنگونی انقلابی تمام و کمال آن ندارند. *
27 نوامبر 2011